چو بیمار زار است و ماچون پزشک
ز دارو گریزان و ریزان سرشک
به یک دارو ار او نگردد درست
روان از پزشکی نخواهیم شست
سالهای زیادی ست که اورا می شناسم، مردی خوش گفت و لطف مهربان و خوشرو ، داروسازی خوانده بود برای شروع فعالیت دهدز را انتخاب کرده بود و بعد هم کم کم به ایذه آمد در بیمارستان شهدای ایذه مشغول به کار شد ،دکتر باقری را می گویم
او از محدود آدم های نابی ست که میشناسم ،در یک زمانی از این دوستی ما ، افتخار این را داشتیم که به عنوان مدیر داخلی بیمارستان وبعد هم به عنوان سرپرست بیمارستان انجام وظیفه کنیم در تمام طول این مدت هرگاه در بخش دارو نیازمندی برای بیماران پیدا می کردیم مصطفی با لبی خندان می پذیرفت ،گشاد دستی او در کمک به نیازمندان زبانزده خاص و عام است برای همه کسانی که پیش ایشان کار می کردند برادری بزرگ و پدری مهربان بود که حتی در فراهم کردن شرایط ازدواج و خانه دارشدن همکارانش هم خودش را مسئول می دانست ، در بیشتر فعالیت گروه های جهادی که به مناطق محروم ایذه می رفتیم تهیه دارو با دکتر باقری بود ، هر نیازمندی که به ما مراجعه می کرد برای کمک دارویی دلمان خوش بود که آن مرد سخاوتمند هست نگران نباشید امروز شروع نگرانی ماست چون او شوربختانه دیگر در ایذه نیست
ایذه شهری با رنج ها و گنج های فراوان ،نشسته در قلب تاریخ باتمدنی چندهزار ساله ،و مردمانی سخاوتمند، دلیر و نجیب و رنجور
سرزمینی که ۱۷ سال پیش مقصدِ دارو ساز جوانی شد به نام مصطفی باقری سفری برای دارو و درمان مردم دیار آب و آفتاب و کوهستان و دشت
خودش می گوید با افتخار و احترام بهترین سالهای جوانیش را در راه خدمت به مردم شریف ایذه و دهدز پشت سرگذاشته است ،حالا پس از گذشت سالهای که موی سپید کرده است باید علیرغم میل باطنی اش از این شهر پر خاطره و مخاطره ایذه برود
دکتر باقری می گوید:
وقتی به پشت سر نگاه می کنم و این سالیان را مرور می کنم جز مهربانی و بزرگی و خاطرات نیک ازاین مردم نجیب چیز دیگری در حافظه ندارم
هر آغازی را پایانی ست و سفر کاری دکتر باقری امروز درموزه روباز جهان به پایان رسیده است با شناختی که از او داریم هرکجای این سرزمین عزیز که باشد دلش برای مردم محروم و مظلوم منطقه می تپد
زیرا او خییری نیک اندیش بود که همیشه و هماره پیشگام کمک های انسان دوستانه به روستاییان و شهروندان بود
در پایان این دوبیت نیاش حکیم فردوسی را بدرقه راهش می کنم
همی خواهم از کردگار جهان
شناسندی آشکار و نهان
که باشد ز هر بد نگهدارتان
همه نیک نامی بود یارتان
نوربخش احمدزاده