روانش خرد بود و تن جان پاک
تو گویی که بهره ندارد ز خاک
چند وقت پیش یکی از عکس های مبارزه ایشان با بوکسور کویتی به دستم رسید دریک مجلسی کنار ایشان نشسته بودم پرسیدم: عمو ساتیار نگفتی در جوانی بوکس کار میکردی، با مهربانی و نجابت همیشگی اش گفت پیرشدیم دیگه و بعد ادامه داد :
که برای کار به کشور کویت سفر کرد بودیم با تعدادی از بستگان علاقه به بوکس داشتم و بوکس کار می کردم در کشور کویت امکانات خوبی بود بعضی روزها بعد از کار روزانه به سالن بوکس می رفتم و تمرین می کردم
تا اینکه یک روز در یک مسابقه با یک بوکسور کویتی مبارز کردم او قهرمان کشور کویت بود روز سختی بود ما برای کار رفته بودیم و با بوکسور میزبان مبارزه کردن کار ساده ای نبود مبارز ه شروع شد سالن مملو از طرفداران و تماشاگران کویتی بود و این کار مارا سخت می کرد تعدادی از بستگان هم حضور داشتند اما اکثریت سالن کویتی بودند
به دستهایش نگاه کرد و گفت بدن ورزیده ای داشتم ورزش می کردم در ضمن کار بدنی هم انجام می دادم اما خوب مبارزه کویتی خیلی جسور و سخت بود خلاصه با غیرت لری و ایلیاتی موفق شدم در حضور تعدادی از شیوخ و بزرگان کویت قهرمان کویتی را شکست بدهم وقتی داور دست مرا به عنوان پیروز مبارزه بالا برد اول فکر کردم مورد خشم شیخ و حاضران و حامیان بوکسور کویتی قرارمی گیرم اما برعکس از طرف بزرگان سالن مورد تشویق قرار گرفتم در همین لحظه مجلس به پایان رسید دست اورا گرفتم و از جای بر خواستیم.
*سیاهی لشکر نیاید به کار*
*یکی مرد جنگی به از صد هزار*
او مرد گشاده دست و سخاوتمندی بود مردی با سینه ای ستبر و قلبی مهربان از تبار نیکان نسلی خود ساخته و تکرار نشدنی، هرچند زندگی این روزها با مردان نیک و نژاده سرسازگاری ندارد !
اما آ ساتیاراسفندیاری (سرقلی) تا بود بر مدار برادری و مردانگی بود و موجب امیدواری بستگان و همشهریان ، دریغ که دیگر اورا در میان خویش نداریم اما یاد او تا همیشه با ماست
نوربخش احمدزاده