اخبار ویژه

گام‌های بلندی که نیشکر برای رونق جوامع محلی برداشته است؛ سهم صنایع‌دستی خوزستان از سفره شیرین نیشکر کارگاه روزنامه‌نگاری ویژه اصحاب رسانه در منطقه ماهشهر صدای ایل، صدای اصالت» داریوش شاه‌ولی – ایذه، خوزستان سخنگوی باشگاه فولاد: مسئولان نظارتی به صحبت‌های خارج از فوتبال مدیرعامل استقلال خوزستان ورود کنند در اعتراض به محرومیت مناطق و شهرهای شهرهای بختیاری نشین و همزمان با سفر محمد جعفر قائم‌پناه معاون اجرایی رئیس جمهور جلسه فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بختیاری برگزار شد. مقدمه ی توسعه استان انسجام اجتماعی است ارسلان شهنی قهرمانی تیم فوتسال فولاد خوزستان در مسابقات ایمیدرو با حمایت مهندس نوری رئیس تربیت بدنی فولاد در اقلیم تعلیق* نکوداشت استاد غفور سخندری بختیاری؛ وارث عهد خاموش، نویسنده‌ی نور پنهان علی حیاتی، فرزند بومی منطقه، سرپرست جدید شرکت پتروشیمی امیرکبیر شد: انتصاب نخستین مدیرعامل بومی در صنعت پتروشیمی بندرماهشهر دکتر اسماعیل اسکندری رئیس دانشگاه پیام نور:ضمن گرامیداشت روز پرستار، این روز بزرگ و فراموش‌نشدنی را به تمامی پرستاران عزیز، تلاشگران و دلسوزان عرصه سلامت تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم. نقش حیاتی پرستاران در حفظ سلامت جامعه، به ویژه در شرایط بحرانی و در مواجهه با بیماری‌ها، همیشه ستودنی بوده است

1

در اقلیم تعلیق* نکوداشت استاد غفور سخندری بختیاری؛ وارث عهد خاموش، نویسنده‌ی نور پنهان

  • کد خبر : 6091
  • 07 آبان 1404 - 12:23
در اقلیم تعلیق*     نکوداشت استاد غفور سخندری بختیاری؛ وارث عهد خاموش، نویسنده‌ی نور پنهان

*در اقلیم تعلیق*   نکوداشت استاد غفور سخندری بختیاری؛ وارث عهد خاموش، نویسنده‌ی نور پنهان     در نخستین روز مهرماه ۱۳۵۳، در روستای سبزی از توابع ده‌دز ایذه، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها، نامش در تاریخ خط و هنر ایران، به‌سان چراغی روشن خواهد شد. غفور اسکندری سبزی، با نام هنری سخندری […]

*در اقلیم تعلیق*

 

نکوداشت استاد غفور سخندری بختیاری؛ وارث عهد خاموش، نویسنده‌ی نور پنهان

 

 

در نخستین روز مهرماه ۱۳۵۳، در روستای سبزی از توابع ده‌دز ایذه، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها، نامش در تاریخ خط و هنر ایران، به‌سان چراغی روشن خواهد شد.

غفور اسکندری سبزی، با نام هنری سخندری بختیاری و تخلص سخندر، از همان آغاز، در اقلیم واژه و نقش، با نوری پنهان همراه بود.

زادگاهش، نه فقط محل تولد، بلکه نخستین مدرسه‌ی معنا بود؛ جایی که واژه‌ها هنوز بوی خاک می‌دادند، و آموزش، رنگ انسانیت داشت.

 

کودکی‌اش در میان ایل و اقلیم، با آموزگارانی از جنس مردم و خاک سپری شد؛

از جناب اسماعیل ترکان قشقایی در روستا، تا آقایان بنی شریف و مومنی در ایذه، هر یک نقشی بر لوح جان او نهادند.

این نام‌ها، بعدها در سطرهای زندگی‌اش جاری شدند؛ نه به‌عنوان خاطره، بلکه به‌عنوان ریشه.

 

در دهه‌ی شصت، آن‌گاه که وارد مدرسه‌ی مدرس شد، نخستین جرقه‌های خط در جانش افتاد؛

و آن‌گاه که از استاد ایوب کیانی هفت‌لنگ یاد کرد، روشن شد که این مسیر، تنها آموزشی نیست، بلکه سلوکی‌ست از جنس پیوند و احترام.

نام‌هایی چون علی‌حسین صانعی، منوچهر امیرزاده و ایرج خواجوی، در جانش نشستند؛

و نخستین استاد رسمی‌اش، «کی‌حسین کی‌منصور»، با حضوری کوتاه اما مؤثر، چراغی در مسیر او افروخت.

 

اما آن‌چه مسیر او را متمایز ساخت، نه صرفاً آموزش، بلکه ممارست بی‌وقفه‌ای بود که بی‌استاد، با تحقیق و تأمل، در خلوت خویش پی گرفت؛

و این خلوت، بعدها به اقلیم تعلیق انجامید.

 

در سال‌های نوجوانی، با جهشی در تحصیل، دوره‌ی خوش و عالی را در اهواز گذراند؛

و در دوران سربازی، در بخش عقیدتی سیاسی ستاد کل نیروهای مسلح، به امور خطاطی پرداخت و به انجمن خوش‌نویسان ایران راه یافت.

نزد استاد محمدرضا یزدانی ممتاز شد، و در همان دوره، به اقلام سته علاقه‌مند گشت؛

اما دل‌بستگی‌اش به رقعه و دیوانی، او را آرام‌آرام به تعلیق رساند—خطی پر رمز و راز، که گویی در جانش از پیش نهاده شده بود.

 

در بهار ۱۳۷۵، با استخدام در دانشگاه آزاد ایذه، مسیر آموزش را قوام بخشید؛

و در انجمن خوش‌نویسان و آموزشگاه هنری «سبز»، بیش از پنجاه هنرجوی ممتاز را تربیت کرد—از مقدماتی تا فوق ممتاز.

او نه فقط مدرس بود، بلکه مرشد بود؛ نه فقط آموزگار خط، بلکه آموزگار سلوک.

 

در سال ۱۳۸۰، به کلاس‌های فوق ممتاز خط شکسته‌ی استاد یدالله کابلی راه یافت، و در همان سال، به تعلیق گرایش پیدا کرد؛

گرایشی که نه صرفاً انتخابی هنری، بلکه عهدی درونی بود.

و خود چنین سرود:

 

> خطِ تعلیق و شکست‌َی های من

> بسته دل را بسته اینک پای من

> یک نفر از لر تبار و بختیار

> کرده صفحه مشق خواجه اختیار

> می نویسد شرح حال و دفتری

> هم غفورِ ناصرِ اسکندری

 

این شعر، نه صرفاً ابراز احساس، بلکه سندی‌ست از پیوند او با خواجه اختیار منشی گنابادی؛

و این پیوند، چنان در جانش نشست که تعلیق، نه فقط خط، بلکه زبان زیستن او شد.

 

 

در مسیر هنری استاد سخندری، آن‌چه برجسته می‌نماید، نه صرفاً تنوع فعالیت‌ها، بلکه پیوستگی در رسالت است؛

او نه صرفاً هنرمند، بلکه مؤلف، مدرس، داور، و احیاگر است—و هر نقش، امتداد همان عهد درونی‌ست که از آغاز با او بوده.

 

در سال ۱۳۹۴، کتاب رساله‌ی خط سخندری را به روش و اسلوب گذشته، در قالب نظم و نثر، آماده و منتشر کرد؛

اثری که نه فقط دفاعیه‌ای برای درجه‌ی هنری، بلکه سندی‌ست از تأملات شخصی، تجربه‌های زیسته، و روش‌شناسی او در خط تعلیق.

این کتاب، به‌جای آن‌که صرفاً شرحی فنی باشد، به‌سان آیینه‌ای‌ست از سلوک درونی نویسنده؛

در آن، تعلیق نه فقط به‌عنوان خط، بلکه به‌مثابه زبان زیستن معرفی شده است.

 

در سال ۱۴۰۰، کتاب نقوش مفهومی نگار اندیش را منتشر ساخت؛

اثری که نشان می‌دهد هنر او، تنها در خط نیست، بلکه در تصویر نیز از معنا تغذیه می‌کند.

در این کتاب، نقش‌ها نه تزئینی‌اند و نه صرفاً زیباشناختی؛

بلکه حامل مفاهیم‌اند، و هر نگاره، گویی ادامه‌ی یک جمله‌ی نانوشته است.

 

اما نقطه‌ی عطف این مسیر، در سال ۱۴۰۲ رقم خورد؛

در چهاردهمین مجمع سراسری انجمن خوش‌نویسان ایران، که در تهران (لواسان) برگزار شد،

استاد سخندری موفق شد خط تعلیق را، پس از دو قرن خاموشی، در اساسنامه‌ی رسمی انجمن ثبت کند.

و این ثبت، نه صرفاً یک اقدام اداری، بلکه احیای یک عهد تمدنی بود؛

خطی که در تاریخ، با خواجه اختیار منشی گنابادی پیوند خورده بود،

اکنون به‌دست مردی از ایل بختیاری، دوباره به رسمیت رسید.

 

او مسئولیت کمیته‌ی خط تعلیق را از سوی انجمن بر عهده گرفت،

و در کنار آن، داوری مسابقات ملی، تدریس در حوزه هنری، و برگزاری کارگاه‌های داخلی و خارجی را پی گرفت؛

از ارمنستان تا ایذه، از اهواز تا زرین‌شهر، از گناباد تا اصفهان، هر جا که خط تعلیق مجال حضور یافت، نام او نیز در کنار آن بود.

 

در سال ۱۴۰۱، درجه‌ی ۲ هنری (معادل فوق لیسانس) را از شورای ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد؛

و این نخستین مدرک رسمی در حوزه‌ی خط تعلیق بود—گامی دیگر در رسمیت‌بخشی به این خط فراموش‌شده.

 

او در کنار تدریس، به رمزگشایی نیز پرداخت؛

کتیبه‌ی سردر مسجد گناباد، پس از چند قرن، به دست او خوانده شد؛

و این خوانش، نه فقط مهارت، بلکه اتصال به روح تاریخ بود.

در آن لحظه، خط تعلیق، نه فقط خوانده شد، بلکه دوباره زیسته شد.

 

در نمایشگاه‌ها، جشنواره‌ها، و رسانه‌ها نیز حضوری فعال داشت؛

از موزه‌ی رضا عباسی تا دانشگاه هنر اصفهان، از روز جهانی صنایع دستی تا برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی،

او همواره کوشیده است تا خط تعلیق را، از خلوت به جمع، و از حاشیه به متن بازگرداند.

 

اما آن‌چه در همه‌ی این فعالیت‌ها مشترک است، کیفیتی‌ست از جنس آرامش و پیوستگی؛

او نه برای دیده شدن، بلکه برای دیده‌داری کار کرده است؛

و هر اثر، هر کلاس، هر سخنرانی، ادامه‌ی همان عهد خاموشی‌ست که در دلش نهاده‌اند.

 

 

در تاریخ خوش‌نویسی ایران، نام‌هایی بوده‌اند که نه تنها در مهارت، بلکه در معنا اثرگذار بوده‌اند؛

از ابن‌مقله و یاقوت مستعصمی، تا میرعلی هروی و میرزا غلامرضا، هر یک در دوره‌ای، چراغی افروخته‌اند،

و خط را از صنعت به شعور، و از زیبایی به حکمت رسانده‌اند.

 

استاد سخندری، در این تبار، جایگاهی ویژه دارد؛

نه از آن‌رو که خطی را نیکو می‌نویسد، بلکه از آن‌رو که روحی فراموش‌شده را دوباره زنده کرده است.

خط تعلیق، که پس از قرون، در حاشیه‌ی تاریخ مانده بود،

به دست او، نه فقط در نگارش، بلکه در نهادهای رسمی، در آموزش، در رسانه، و در جان هنرجویان، دوباره جاری شد.

 

او در این مسیر، نه به شهرت اندیشیده، و نه به سود؛

بلکه به عهدی درونی وفادار مانده، عهدی که گویی از ازل در جانش نهاده‌اند،

تا چراغی را روشن نگاه دارد، که از جنس نور است، نه از جنس ناز.

 

در کارگاه‌های داخلی و خارجی، از ارمنستان تا اصفهان، از ایذه تا گناباد،

او نه فقط آموزش داده، بلکه فرهنگ را منتقل کرده است؛

و هر هنرجو، نه فقط شاگرد خط، بلکه حامل شعوری‌ست که از استاد به او رسیده.

 

او عضو بنیاد ایران‌شناسی‌ست، و در همکاری با مجلات، کتاب‌ها، و رسانه‌ها،

همواره کوشیده است تا جلوه‌ی فرهنگ و هنر ایرانی را، با زبان خط، به جهانیان معرفی کند.

در برنامه‌های رادیویی، در مستندها، در نشست‌های تخصصی،

او همواره از تعلیق سخن گفته، نه به‌عنوان یک سبک، بلکه به‌عنوان یک زبان تمدنی.

 

در رمزگشایی کتیبه‌ها، در نگارش کاشی‌ها، در تدریس و داوری،

او همواره کوشیده است تا خط را، از سطح به عمق، و از ظاهر به باطن ببرد؛

و این تلاش، نه فقط هنری، بلکه تمدنی‌ست.

 

او به ما یادآور می‌شود که خط، اگر از جان برخیزد،

نه فقط زیبا، بلکه زنده است؛

و اگر از جان نبرخیزد، هرچند دقیق باشد، بی‌ریشه است.

 

در روزگاری که خط گاه به تزئین بدل می‌شود،

او ایستاده است، با تعلیق، با رساله، با نقوش،

تا یادآور شود که خط، اگر با جان نوشته شود،

نه فقط هنر، بلکه عهد است.

 

و این عهد، در جان او، نه فقط زیسته شده، بلکه به دیگران منتقل شده است؛

در نگاه شاگردان، در آثار منتشرشده، در کتیبه‌های خوانده‌شده،

و در سکوتی که گاه از هزاران واژه رساتر است.

 

 

در جهان واژه‌ها، گاه مردی پدید می‌آید که خود، واژه نیست—آینه‌ای‌ست برای واژه‌ها.

نه از آن‌رو که بسیار گفته، بلکه از آن‌رو که بسیار نگفته است.

و آن‌چه نگفته، گاه از آن‌چه نوشته، رساتر است.

 

استاد غفور سخندری، از آن‌دست مردان است که حضورش، پیش از هر معرفی، پیش از هر عنوان، پیش از هر اثر، خود گواه است.

گواهِ سلوکی آرام، بی‌هیاهو، اما پیوسته؛

گواهِ وفاداری به خط، نه به‌مثابه ابزار، بلکه به‌مثابه عهد.

 

او در میان خطوط، نه فقط نویسنده‌ی تعلیق، که حامل تعلیق است؛

نه صرفاً آموزگار، که خود، درسی‌ست برای آن‌که بخواهد بداند خط چیست، و چگونه می‌توان با مرکب، سکوت را نوشت.

 

در روزگاری که سرعت، جای تأمل را گرفته، و جلوه، جای جوهر را،

او ایستاده است، بی‌ادعا، بی‌ادعا، بی‌ادعا—

و همین تکرارِ بی‌ادعا بودن، خود، نشانه‌ای‌ست از بزرگی.

 

در نگاه او، خط نه تمرینِ دست، که تمرینِ دل است؛

و هر نقطه، نه پایان جمله، که آغاز سلوک است.

او به ما یادآور می‌شود که هنر، اگر از جان برنخیزد، هرچند زیبا باشد، بی‌ریشه است؛

و اگر از جان برخیزد، هرچند خاموش باشد، ماندگار است.

 

او نه در قاب‌ها، بلکه در نگاه‌ها مانده است؛

نه در تمجیدها، بلکه در تذکرها.

و آن‌که این مسیر را دیده باشد،

و آن‌که این نثر را خوانده باشد،

شاید در دل، حضوری احساس کند؛

نه از جنس تحسین،

بلکه از جنس حضور.

 

و شاید، بی‌آنکه بداند چرا،

در برابر معنایی بایستد،

که نه گفته شده،

و نه نوشته شده،

اما در همه‌جا حضور دارد.

 

در برابر چنین مردی، واژه‌ها فروتن می‌شوند.

و نوشتار، نه برای ستایش، بلکه برای ثبت، آرام می‌گیرد.

ثبتِ سلوکی که از نقطه آغاز شد،

و به نور رسید.

 

و اینک، این متن، نه پایان یک روایت،

بلکه گشودگی‌ست به افقی ناپیدا؛

افقی که در آن، خط تعلیق، نه فقط نوشته می‌شود،

بلکه زیسته می‌شود.

 

 

مجتبی عابدپور

تهران، هفتم آبان‌ماه ۱۴۰۴

لینک کوتاه : https://havaybana.ir/?p=6091

برچسب ها

نوشته های مشابه

12آبان
صدای ایل، صدای اصالت»  داریوش شاه‌ولی – ایذه، خوزستان
درآستانه ی نوزدهمین یادواره ی بهمن علاء الدین(مسعودبختیاری)لازم دانستم به حرمت ایل وجهت پاسداشت یادونام این اسطوره ی بی تکرارمطالبی بنویسم

صدای ایل، صدای اصالت» داریوش شاه‌ولی – ایذه، خوزستان

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.